گلوی آدمی راباید گاهی بتراشندتابرای دلتنگی های تازه جا باز شود دلتنگی هایی که جایشان نه دردل...که درگلوی آدم است.دلتنگی هایی که میتوانندآدم راخفه کنند...
دوباره دلتنگ صداتم.یه چیزی بخون آروم شم که صدای تو تنهالالایی شبهام بود...
یه چیزی مث دلت با منه.تاحداقل دوباره فکرکنم دلت بامنه.یا مث سرزنش تاخودمو برای گوش دادن همیشگیت سرزنش نکنم.یا مث برگرد...تا شاید برگردی...برگردی به این شهرباران تا صبحی دیگر که برایم غم دنیا نباشدوقتی عشقم دوراز اینجاست.دلم بیتو غم زده چون خیلی برام عزیزه خاطرت چون تورو میخواستم.ای خدای احساس جزتوکی میتونست توقلب من باشه.میدونی بی حوصلمو قلبم میزنه.چون احساسی که به تو دارم یه حس فوقالعادست.چون این اولین باره که من وتوتاته بازی مث دوخط موازی با هم هستیم خیلی خوشحالم پس گریه نکن توکه اینجوری نبودی .من هواتودارم چون خدا فرشته هاشودست هرکسی نمیسپاره.ومن نمیگم زیر حرفام میزنم.چون توجون منی.چون بیتو میمیرم...پس.........پس بیا با هم همخونه بشیم.اونوقتبهت میگم میدونم دلت با منه وبعد مطمئنم مه از گفته هام سوپرایز میشی..................اینم تقدیم به بهترین صدایی که شنیدم............ندا