خیلیها معتقد هستند حس و حال و صداقتی در سبك و سیاق اجرای محمد علیزاده وجود دارد در اقبال صدایش در میان مخاطبان مؤثر بوده است...
علیزاده با اجرای تیتراژ برنامه كوله پشتی (خداحافظ همین حالا) خیلی زود شناخته شد و پس از آن با دو آلبوم «سورپرایز» و «دلت با منه» توانست در میان اهالی موسیقی پاپ جایگاهش را تثبیت كند. خواننده تیتراژ سریال «خروس» كه جمعه گذشته اجرای جشنواره مقاومت را پشت سر گذاشت و نهم شهریور ماه در جدیدترین دیدار با علاقهمندانش اجرای كنسرت خواهد داشت، مهمان یك فنجان چای «بانی فیلم» شد. او در این گفتوگو به ناگفتههایی از زندگی حرفهای و شخصیاش اشاره كرده است. علیزاده آرام و بی غل و غش پاسخگوی سؤالاتی بود كه شاید برای اولین بار میشنید...
محمد علیزاده از كی متوجه شد صدایش قابلیت این را دارد كه روی آن وقت بگذارد و حتی سرمایهگذاری كند؟
اول این را بدان كه روزنامه شما «بانی فیلم» برای من روزنامهای محترم است و میدانم تنها روزنامه تخصصی اهالی سینماست كه گاهی دستی بر هنرهای دیگر نیز دارد. خب برویم سراغ سؤال تو، همه آدمها در دنیا از سوی خدا دارای موقعیتی میشوند. هركس از این موقعیت درست استفاده كند، میتواند در كار خودش دیده شود و حتی موفق باشد و این مختص همه انسانهاست پس چیزی خاص نیست. یادم هست 4-5 ساله بودم كه با بابام در ماه محرم به مسجد محلمان میرفتیم.
بچه كدام محلی؟
من بچه خیابان بهار كرج هستم، -روز تولد حضرت رسول(ص) به دنیا آمدم ...
به همین دلیل پس نام تو شد محمد...
بله دقیقاً ...
خب، محرمها با پدر به مسجد میرفتید...
از مسجد كه بر میگشتیم، من حالا نه اشعار را به شكل درست بلكه آن آواها را برای پدرم میخواندم. چون خانواده من یك خانواده فرهنگی بود. پدر معلم بود و همه اهالی خانواده فرهنگی بودند و من در سن 7-8 سالگی علاقهمند به خواندن شدم. یادم هست درگروه سرود مدرسه مدام داوطلب میشدم یا قرآنهای سر صف مدرسه را میخواندم. یادم هست آن زمان تلویزیون كارهای مصطفی غلوش را خیلی پخش میكرد. اگر یادت باشد آن دوره جواد فروغی هم گل كرده و سوره «طارق» را نزدیك اذان مغرب میخواند...
و تو را به سمت قرائت قرآن سوق داد؟
بله، علاقهمند شدم، كلاس رفتم، دورههایش را گذراندم، صوت، لحن و تجوید و...
احتمالاً فضای خانوادهتان هم مذهبی – فرهنگی بود؟
من پدر و مادر مومنی دارم، كلا خانواده مومنی دارم، به یكسری اصول پایبند هستند.
تو هم همینطور؟
من هم در آن خانواده رشد كردهام و ناخودآگاه من هم به آن اصول پایبند هستم.
فعالیت در عرصه قرائت قرآن به كجا رسید؟
شركت در مسابقات كشوری و كسب مقام. یادم هست آن زمان كه پدرم به من پول نمیداد و میگفت باید فلان درس را 20 بگیری، میگفتم باشد اشكال ندارد، میروم در مسابقه قرآن شركت میكنم، جایزه میگیرم. آنقدر در مسابقات قرآن شركت میكردم و جوایز میگرفتم كه از جوایز با بركت آن مسابقات میتوانستم دیگر خواستههایم را هم تأمین كنم.
و چه زمان صدای استاد شجریان تو را به سمت موسیقی سوق داد؟
حدود 13-14 سالگی، اولین آلبومی كه از ایشان خریدم، آلبوم «چهره به چهره» در دستگاه نوا بود. یادم هست خیلی این آلبوم را گوش میكردم. تا سن 16-17 سالگی موسیقی سنتی و ردیف را كار میكردم.
كلاس یا دوره آموزش حرفهای را هم در آواز سنتی پشت سرگذاشتی؟
بله...
با چه استادانی؟
آقای مخدوم، خدا بیامرز آقای ایرج بسطامی، جناب آقای نوربخش، جناب آقای محمد عبدالحسینی و... استادانی بودند كه به من ردیف یاد میدادند. من گوش بسیار قوی و شنوایی دارم، شاید دلیلش این باشد كه هیچ گاه واكمن نداشتم.
چرا؟
چون پدرم بسیار مصر بودند كه من درس بخوانم.
یعنی با فعالیت تو در عرصه موسیقی موافق نبودند؟
خب آن زمان فكر میكردند هر كسی موسیقی كار كند به بیراهه میرود.
آن زمان؟!! طوری صحبت میكنی كه گویی از سالها پیش حرف میزنی! آن زمان؟! مگر تو چند سال داری؟
(میخندد) منظورم همان 15-16 سال پیش است! من همان زمان میآمدم تهران كلاس ردیف. در مسیر بازگشت و در ماشین به سمت كرج یادم هست ردیفها را با خودم میخواندم، مردم كه مرا نگاه میكردند میگفتند آخی!! این پسره دیوانه است، قشنگ نگاههای مردم را یادم هست. من هدف داشتم و دوست داشتم بخوانم. حدود نوزده – بیست ساله شده بودم كه كم كم تفكراتم تغییر كرده بود. نوجوانی بودم حساس كه یكسری تفكرات دلی دارد، یكسری تفكرات عاشقانه...
فقط تفكرات عاشقانه؟!
نه هم تفكر بود و هم قلبی! بالاخره قلب یك جاهایی زخمی شده بود، به خاطر آن سن و سال، آدم حساسی بودم و هر اتفاق خوب و بدی كه كنارم رخ میداد در ذهنم ثبت میشد. كم كم دیدم این زخمی شدن قلب یك جا باید مطرح شود.
و چه چیزی بهتر از موسیقی ...
میدانی، با خودم گفتم این مطرح شدن باید مثل حرف زدن من باشد یعنی ترانههایی بخوانم كه مثل حرف زدن من محاورهای باشد. من علاقه شدیدی به دیوان حضرت حافظ داشتم، هنوز هم دارم و بسیار میخوانم اما با خودم گفتم باید ترانهای بگویم كه مثل حرف زدن خودم باشد.
در واقع میخواستی خیلی زود حرفت را مخاطب بگیرد و البته درك شوی؟
آره یك جور هلو برو تو گلو، یك دوره كوتاه سلفژ گذراندم، موسیقی زیاد گوش میكردم (چه موسیقی سنتی و چه پاپ) از ایرانی گرفته تا خارجی و حتی تركی...
از چه كسانی موسیقی گوش (خوانندگان) میكردی؟
ببین من موسیقی سنتی كار میكردم، اما كریستی برگ را دوست داشتم. اروس را دوست داشتم. در میان ایرانیها از ابتدا صدای آقای دكتر اصفهانی را دوست داشتم و اگر خواننده نمیشدم هم ایشان را دوست داشتم. خیلی خیلی گوش كردن به صدای ایشان در كار من تأثیرگذار بود. بعدها حرفهایتر وارد كار شدم، آزمون و خطا بسیار كردم تا اینكه كار به امروز رسید كه روبروی تو جوابگو هستم!
چه كسی اولین بار به تو گفت صدایت خوب است و مردم میتوانند آن را دوست داشته باشند؟
هیچكس! خودم ...
واقعاً؟
آره، باور كن هیچ كس جز پدرم برای من اسطوره نبوده. یادم میآید آن زمان بچهها در اتاقهایشان عكسهای هنرمندان، خوانندهها و فوتبالیستها را میزدند اما هیچكس برای من اسطوره نبود در زندگی جز پدرم. هنوز كه هنوز است جز او نمیتوانم كسی را به عنوان اسطوره بپذیرم.
او كه حتی یك جورهایی با این مسیر (موسیقی) تو مخالف بود؟
بله اما او با گوشت و پوست و استخوان من آمیخته است. در این كار (موسیقی) یك جورهایی میخواستم به پدر و مادرم ثابت كنم كه میشود یك اتفاقات خوبی را هم رقم زد. خواست خدا بود و ثابت كردم.
الان از تو بابت انتخابت خرده نمیگیرند؟
نه خوشحال هستند و این مرا راضی میكند.
اولین قطعه موسیقی یا ترانهای كه خواندی و تو را به مسیری حرفهای كشاند؟
اولین قصهای كه خواندم «لب خاموش» در سال 1380 با شعری از استاد مشفق كاشانی بود. ملودی را یكی از دوستانم به نام كامران بوستان داده بود و تنظیم را هم امیر سرگزی انجام داد. یادم هست آن كار را در استودیو پاپ خواندیم. البته دو ـ سه سال قبل از این با افرادی چون محمدرضا چراغعلی، محمدرضا عقیلی، حسین زمان، محمد اصفهانی و... آشنا شده بودم. یادم میآید آن كار در آن زمان از سوی رادیو ممنوع الپخش شد.
مجوز نداشت؟
چرا، مجوز داشت. شاید باورت نشود به دلیل اینكه تهیهكنندههای رادیو زیاد از این كار استفاده میكردند، ممنوع شد.
اما آن كار میان مردم گل نكرد؟
آره چون آن زمان هنوز اسمی از من نبود، ضمن اینكه آن كار فضای موسیقی نویی هم نداشت.
و ترانهای كه مسیر زندگی تو را تغییر داد، «خداحافظ همین حالا»...
بله، آن ترانه را برای برنامه «كوله پشتی» خواندم و خیلیها از من انتقاد كردند كه چرا صدایش این فرمی شده است؟ محمد چرا به این سمت و سو رفته، من در آن ترانه به دنبال این بودم كه حال و احوال ترانه را بیشتر كنم. نمیخواستم صدایم را به رخ بكشم...
و تقریباً در تمام آثار موفق تو، همین حال و احوال برگ برنده بوده است، قبول داری؟
دقیقاً راست میگویی! من به دنبال حال موسیقی هستم، چون فكر میكنم صدایم را میتوانم در كنسرتم به رخ بكشم. هر كس وارد كنسرت من میشود فرقی بین آلبوم و كنسرت من كه نمیبیند هیچ، گاه میگویند صدای كنسرت تو بهتر است. در واقع سورپرایز میشود. من معمولاً درگیر حال و احوال داستان كارم بودم. الان هم در ترانه حال برایم مهمتر است. هر وقت حال خودم خوب بود، ترانه هم حال خوبی داشت و كار میگرفت.
محمد این نشان میدهد مردم ما مردم احساسی هستند، نه؟
اگر من میگفتم میشد شعار، ولی واقعاً حرف دل من این است كه مردم ما ته ته آدم مهربان هستند. شاید گاهی اوقات برخی افراد حتی به قیافهشان هم نخورد، ولی پای درد دلشان كه مینشینی میبینی چقدر مهربان هستند! آدمهای مهربان، تزریق مهربانی را در موسیقی میخواهند.
خب تو چرا از این فرمول موفق در همه كارهایت استفاده نمیكنی؟
(مكث میكند) نمیخواهم به یكنواختی برسم. من برای همین آلبوم «دلت با منه» سه ـ چهار تراكت داشتم كه میتوانست بگیرد و سر و صدا كند، ولی اصلاً مردم آن را نشنیدند، آنها را گذاشتم كنار تا زود تمام نشوم. من روزی به دوستم قولی دادم و گفتم میخواهم مثل استاد بنان شوم!
كار سختی است...
او هم خندید ولی هم به خودم هم به اطرافیانم ثابت میكنم كه موسیقی من باید موسیقی ماندگاری شود. من هنوز به دنبال كسب تجربه هستم، شكست میخورم، پیروز میشوم، اول راه هستم به جایی نرسیدم. حرف مرا باید یك نسل دیگر هم بشنود و بفهمد.
با تمام شلوغی بازار...
با تمام شلوغی بازار كه تو میدانی و با تمام اتفاقات خوب و بدی كه در این بازار رخ میدهد.
قبول كن كار، كار سختی است. ماندگاری اصولاً كار مشكلی است؟
اصلاً مرد است و سختی ...
برای رسیدن به این هدف غایی چگونه خودت را تجهیز كردهای.
من با خودم همیشه میگویم محمد قبل از اینكه تو یك خواننده خوب باشی باید یك انسان خوب باشی!
آن هم سخت است، شاید سختتر!
(میخندد) آره به خدا، اصلاً نفس كشیدن سخت است، اما خدا خودش در قرآن میگوید من شما را در سختی به دنیا آوردم، تا بجنگید و تلاش كنید و پیروز شوید. آن پیروزی شیرین است. انسان بودن سخت است، موسیقی خوب تولید كردن سخت است، اما من تمام تلاشم را میكنم.
انتخاب ترانه در ثبت یك اتفاق موفق و ماندگار بسیار مؤثر است. تو در این انتخاب چه معیارهایی داری؟
شاید خیلی از دوستان من، ایدههای من را قبول نداشته باشند، ولی من با فرم خودم زندگی میكنم، با آدمی كار میكنم كه دلی باشد.
و تكنیك...
تكنیك كه باید باشد اما آدمی كه من با او كار میكنم، باید دلی باشد باید حالش خوب باشد.
خودت هم كه ترانه میگویی؟
بله، آن زمانی ترانه گفتم كه حالم خوب بوده، مردم دنبال آن حال هستند. موسیقی تنها هنری است كه قلب آدمها را به سرعت میتواند تسخیر كند، شما با هیچ هنری نمیتوانی این كار را انجام دهی، شاید انجام شود ولی خیلی سخت است! با موسیقی خیلی راحتتر میشود این كار را انجام داد. خب وقتی میتوانید به این راحتی قلب آدمها را تسخیر كنید، باید یك موسیقی خوب و تأثیرگذار و دلی بسازید! آن آدمی كه اجازه میدهد موسیقی من وارد محیط تنهاییاش شود، در واقع به من اعتماد كرده و من باید از این اعتماد استفاده كنم. با این كار هم حال او را خوب میكنم، هم حال خودم را. من همیشه با خودم میگویم محمد اگر مردم 100 تراك موسیقی داشته باشند تو باید كاری كنی كه اول موسیقی تو را PLAY كنند و بعد 99 تراك دیگر را، پس باید یك كار انجام بدهم كه آن 99 نفر انجام ندادهاند و این سخت است.
چرا اینقدر كیفیت ترانهها در آثار پاپ موسیقی كشور ما پایین آمده است، معدود هستند ترانههایی كه حرف و پیامی پشت كلامشان وجود داشته باشد. معمولاً سازندگان و خوانندگان درگیر ملودی میشوند تا یك حرف ماندگار از دل ترانهشان .
البته من در این آلبوم اخیر، یكی، دو ترانه خوب و قوی دیدم اما در كل باید بگویم مشكل اینجاست كه من محمد به عنوان خواننده، فلانی به عنوان ترانهسرا، فلانی به عنوان آهنگساز و... بیشتر درگیر حواشی هستیم تا كارمان، بیشتر درگیر ژست هستیم و از هنر خبری نیست! با اینكه درونمان پر از استعداد است برای رشد كردن...
همین مسئله به نظر من علت آفت موسیقی ماست. تو باید خودت را جنس مردم كنی تا موسیقیات ماندگار شود، تو نمیتوانی داخل ماشین شاسی بلند بنشینی، از مردم فاصله بگیری و برایشان اثر هنری خلق كنی، تو باید مخاطبت را بفهمی! ما اول می آییم و میگوییم موسیقی را برای مردم تولید میكنیم، ولی در ادامه مشخص میشود كار برای ژست مان تولید شده برای خانه و ماشین و... پس تو باید به این مردم حق بدهی كه دیگر موسیقیات را دوست نداشته باشند...
تو خودت با مردم چقدر نزدیك هستی؟
بسیار زیاد، با همه اهالی محلهام سلام و علیك دارم، با هم حرف میزنیم، شاید خیلی از دوستان من این كارم را نپسندند، اما من با تفكرات خودم زندگی میكنم و احساس میكنم تفكراتم درست است، من هیشه گذشتهام را در خاطر دارم، میدانم از كجا آمدم و به كجا میروم. باور كن برای دوستان من، اتفاق من خیلی بزرگتر از آنی است كه برای خودم... من دوست دارم محمد همان محمد قبلی باشد، همان كسی كه هنوز دوست دارد كشف شود.
الان چه كسانی برای تو، ترانه میگویند؟
با محمد كاظمی كار میكنم، با خانم زهرا عاملی احتمالاً یك كار داشته باشم احتمالاً با خانم مونا برزویه و...
فرزاد حسنی...
بله با فرزاد هم كار میكنم. یكی ـ دو ترانه هم خودم گفتم...
كدام ترانههایت را خودت بیشتر میپسندی؟
(میخندد) من این آخری را كه برای خروس كار كردم خیلی دوست دارم. البته همه كارهایم را دوست دارم...
خودت میتوانی متوجه شوی كه كدام كارت میگیرد؟
(مكث میكند)
حدس میزدی كه به طور مثال فلان ترانه با صدای تو پر سر و صدا میشود؟
نه... «شهر باران» را كه اصلاً فكرش را هم نمیكردم بگیرد. «جز تو» را اصلاً فكر نمیكردم بگیرد، «این اولین باره» را میدانستم میگیرد به خاطر فرم ترانهاش... یه چیزی بگم؟
آره بگو؟
خیلی دوست داشتم «هواتو كردم» بگیرد، به میلاد ترابی هم گفتم خیلی دوست دارم این كار بگیرد نمیدانم چرا؟ هیچ خوانندهای این حرف را نمیزند تو میدانی، خدا را شكر كه مردم این كار را دوست داشتند.
خواندن تیتراژ برای یك سریال، ضمن اینكه كمك حال یك خواننده میتواند باشد از یك سو میتواند خطرناك هم باشد.
قبول دارم.
گفته بودی سیناپس سریال «خروس» را خواندی و ترانه تیتراژ آن را كار كردی؟
بله، سیناپس را خواندم. من ترانه را جزیی از كار میدانم، مثل كار یك بازیگر، من احساس میكنم كمتر از یك بازیگر كه 6 صبح آفیش میشود انرژی نمیگذارم.
شنیدم برای «خروس» دو تیتراژ كار كرده بودی؟
آره، خود سعید مانده بود كه چرا؟ سعید آمد تراك اول را گوش كرد دوست داشت، مصطفی كیایی و علیرضا ابراهیمی دلیجانی (تهیهكننده) هم گوش دادند و دوست داشتند و رفتند. من تا 7 صبح كار را بدون وقفه گوش میدادم اما صبح بلند شدم به میلاد گفتم نشد!
چرا؟
ببین تو نباید از ماه رمضان به این راحتی عبور كنی!
واقعاً ماه رمضان خودش یك برند است؟
واقعاً! ضمن اینكه ماه رمضان ماه محبوب من است، اصلاً من یك حال خوبی در این ماه دارم، مثل همه مردم كه احوالشان خوب است.
تو روی «تم» قصه یك درام، برای ساخت تیتراژ آن تمركز میكنی؟
آره ولی من فرم موزیك خودم را دارم.
بله چون قصه «خروس» در ژانر طنز تلویزیونی با موسیقی تو «هواتو كردم» كاملاً متفاوت بود تا حد یك كنتراست؟
آره... چون مردم از من قبول نمیكنند.
ژانر تو احتمالاً به فضای سریال «مادرانه» بیشتر نزدیك بود تا «خروس»؟
دوست داشتم در «خروس» خودم را تست كنم، چون اگر برای «مادرانه» میخواندم كه كار خاصی نكرده بودم. من مدام دنبال این هستم كه حال خودم را بگیرم، این شكست فضا روانشناسی میخواهد، خیلی مهم است بتوانی با یك موسیقی فضای ذهنی مخاطب را پس از یك سریال تغییر بدهی، باور كن ما روی گیتارهای اول كار فكر كردیم، فكر كردیم چه سازی بیاوریم... احساس میكنم در سریال اتفاقی رخ داد كه خودم میخواستم و تو از قول من بنویس كه همه اینها لطف خداست! او نخواهد نمیشود... من برخی مواقع از او میخواهم كه برای من بخواهد ! (امیدوارم نگویند محمد باز رفت در یك فضای دیگر) ولی به جان هردویمان من كارهای خوب بسیاری كردهام كه نشده است، چون خدا نخواسته! برای خروس هم دلی رفتم و خواندم .
ادامه مصاحبه , که در شماره بعدی روزنامه به چاپ رسید ...
روز گذشته بخش نخست گفتوگوی «بانی فیلم» با محمد علیزاده را از نظر گذراندید . با او از شروع كارش در عرصه موسیقی و ترانه آغاز كردیم ، به استاد شجریان كه تأثیر بسیاری در كشیده شدن او به این مسیر داشته رسیدیم .
از ترانه سرایی و كیفیت این روزهایش گفتیم . علیزاده از حس و حالش در زمان اجرا و ترانه سرایی گفت ، سركی به آلبومهایش كشیدیم تا رسیدیم به ماه رمضان، ماهی كه علیزاده از آن به عنوان ماه محبوبش یاد میكند تا تیتراژ سریال «خروس» (هواتو كردم) مهمان سفرههای افطارش كند .
در بخش پایانی این فنجان چای با محمد علیزاده كمی خصوصیتر با این خواننده نسل جوان به گفتوگو نشستیم . او از راهكارهایش برای نیفتادن به دام حاشیه , كه دامنگیر بسیاری از چهرههای هنری و ورزش محبوب كشور شده است- ، رقابت با همكارانش، تصمیم برای زندگی آینده و... با «بانی فیلم» صحبت كرد.
* * *
برای دور ماندن از حواشی شهرت كه در كار شما هم چندان كم نیست چه میكنی؟
برای دور ماندن از حاشیه زندگی عادیات را بكن!
اما گاهی نمیشود؟
من یكسری فرم رفتاری دارم كه برمیگردد به دوران كودكی، نوجوانی و البته خانواده من، آن را حفظ كردهام. من استادان خوبی داشتم، پدرم هم خیلی به من یاد میداد، یادم نمیرود یك روز گفت محمد اگر جایی بودی و خواننده دیگری هم آنجا بود و خواندن تو باعث میشد او دیگر دیده نشود، آنجا نخوان! من با این تفكر پدرم بزرگ شدهام. من به خیلی از دوستان همكارم ایده دادم، ایدههایی كه اگر برای خودم نگاه میداشتم الان، زندگیام از این رو به آن رو شده بود.
همكارانی كه الان رقیبت هستند؟
بله، رقیبانی كه شاید از دیده شدن من خوشحال نباشند؛ ولی من از دیده شدن آنها همیشه خوشحال میشوم.
حس میكنی اطرافت كسانی باشند كه نخواهند تو دیده شوی؟
بله، چرا حس نكنم؟
علت چیست؟
حسادت...
حسادت یا رقابت؟
نه، رقابت را من هم انجام میدهم، چون پشت آن تلاش وجود دارد. در جنگ و رقابت تو باید تلاش كنی تا برنده باشی اما حسادت چیزی دیگر است، حرف زدن پشت همكار، زیر آب زدن، زیر سؤال بردن موسیقی یك همكار، حتی شخصیت او را زیر سؤال ببری و... به این قیمت كه خودت دیده شوی را نه خدا میپسندد نه بنده خدا! من این را حسادت میدانم.
با همكارانت (خوانندگان) چقدر در ارتباط هستی؟
خیلی با همكارانم ارتباط ندارم. در حد یك سلام و علیك و احوال پرسی و البته احترام، معضل موسیقی پاپ ما دشمنی همكاران با هم است. متأسفانه یكسری از آدمها دنیای كوچكی دارند و دنیا را تنها در موسیقی و ترانهشان میبینند، پر كردن صندلی كنسرتشان برایشان بیش از انسانیت اهمیت دارد، اما من به این دنیا آمدهام كه زندگی كنم، اگرچه امروز باید مراقب فرم لباس پوشیدن، حرف زدن و رفتارم باشم چون مردم مرا میشناسند. با این حال من زندگی عادی و خانوادگیام را مثل هر انسانی فراموش نمیكنم. من همه آدمهای همكارم را دوست دارم چون میدانم همه اهالی موسیقی و خوانندگان مثل من برای كارشان زحمت كشیدهاند.
كار كدامیك از همكارانت را بیشتر میپسندی؟
كار آنهایی را كه بهتر میخوانند. «نابرده رنج» احسان خواجه امیری را خیلی دوست دارم حتی زمزمه میكنم و كاری هم بود از مرتضی پاشایی (نبض احساس) كه بسیار خواننده خوب و با اخلاقی است.
میگویند خیلی از ملودیهای ترانههای خوانندگان پاپ، دزدی از آثار خارجی است و كاور شده حقیقت دارد؟
من خبر ندارم...
این كار درست است؟
تنها در حد یك اقتباس و برداشت میتواند مؤثر باشد، من اگر بخواهم یك روز این كار را انجام دهم الهام میگیرم هیچ وقت كاور نمیكنم چون با خودم كنار نمیآیم.
به بازیگری هیچ وقت فكر میكنی؟
(میخندد) نه بابا...
پیشنهاد هم نداشتی؟
پیشنهاد یكی ـ دو اجرا در جشنوارههای معتبر داشتهام، اما بازیگری نه...
دوست داری اجرا را تست كنی؟
شاید یكبار اینكار را كردم.
خطرناك نیست؟
چرا... باید فكر كنم.
و بازیگری؟
نه، چون بلد نیست، دوستانی را دیدهام كه بازی كردهاند ولی جواب نداده است، چون حرفهشان این نیست، این دو نگاه با هم همخوانی ندارد.
اگر یك روز بفهمی دیگر صدایت را دوست ندارند...
میگویم امروز به آن روز كه صدایم را دوست داشتند و برایم كف میزدند در... (خنده تلخ میكند)
دنیا روی سرت خراب میشود؟
شاید روزهای اول كمی اذیت شوم اما در ادامه با خودم كنار میآیم.
بعد چه كار میكنی؟
زندگی ...
از كجا پول در میآوری؟
سعی میكنم الان آنقدر پول در بیاورم كه آن روز گیر نكنم! (میخندد)
الان خوب پول در میآوری؟
خدا را شكر بد نیست...
درآمد كنسرت ها بهتر است یا دعوتها و اجراهای صحنهای و برنامهای ...
هر دو، خدا را شكر روزی میرسد، اما با خودم میگویم محمد همه چیز در سن 30ـ31 سالگی نیست شاید بخواهی 50 ـ60 سالگی را هم تجربه كنی. من دوست دارم دخترم، پسرم خوب زندگی كنند. دوست ندارم اشتباه كنم اگر چه هر جوان بیتجربهای اشتباه میكند.
نحوه پوشش یك خواننده در كنسرت از مسائل مهم كار او در روز اجراست. تو در این رابطه مشاوره میگیری یا طراح لباس داری؟
یكی ـ دو مشاور دارم كه خودشان طراح لباس هستند، ولی خیلی عجیب و غریب نمیپوشم. معمولاً كت و شلوار میپوشم، آن هم كت و شلوار اسپرت، الان نمیدانم برای كنسرت نهم شهریور چه بپوشم!
ماشاا... كمی هم تپل شدی؟
ـ آره باشگاه میروم وزن كم كنم.
ولی ماه رمضان پر كاری داشتی؟
آره ولی... (میخندد) ببین تو سر افطار در ماه رمضان خودت را میخواهی خفه كنی!
پر كار بودن و كنسرتهای متعدد به نظرت مضر نیست؟
چرا باید مراقب باشم. فریدون آسرایی یك روز حرف خوبی به من زد او گفت یك هنرمند باید مثل ماه باشد دور از دسترس...
محمد علیزاده چقدر محبوب است؟
نمیدانم، ولی میدانم كه دوستم دارند.
میدانی با ترانههای تو خیلیها عاشق میشوند؟
بله...
و تو...
حتماً من هم عاشق هستم كه این كارها را میسازم. من خدا را حس میكنم و كار میسازم.
و عشق زمینی ...
اگر عشق زمینی نباشد تو نمیتوانی به كمال برسی!
برنامه غیر موسیقیایی زندگیات چیست؟
باید یك مقدار بیشتر به پدر و مادرم برسم، خیلی اخیراً درگیر كار بودم، من خیلی بچه ننه هستم.
آن دختر و پسری كه قرار است به قول تو در آینده مرفه زندگی كنند ، قرار نیست موفقیت پدرشان را خیلی زود ببینند؟
خب اول باید ازدواج كنم و ازدواج به نظرم قسمت است، هر چه خدا بخواهد. من دوست دارم پسرم و دخترم سالها بعد به پدرشان افتخار كنند كه پدرشان ترانههایی خواند كه مردم را عاشق كرد، نه اینكه از هم دور كرد...
و در پایان این فنجان چای . . .
ببین خواهش میكنم حتماً این را بنویس، من خیلی مصاحبه كردم اما هیچكدام گفتوگوی با «بانی فیلم» نمیشود، جدی میگویم این بهترین مصاحبه من بوده است. من هیچ وقت كاری برای خدا نكردهام اما هر چه خواستهام به من داده، نمیدانم چگونه باید جبران كنم. باز هم خیلی درخواستهای بزرگی دارم و میدانم آنها را هم به من میدهد، من همیشه به او بدهكار هستم و در آخر اینكه بعد از خدا و پدر و مادرم باید از فردی دیگر هم تشكر كنم، فردی كه همیشه كنارم بود و خیلی وقتها از خودش گذشت تا من دیده بشوم مدیر شركت «ایران گام»، آقای حسینخانی كه روی من سرمایهگذاری كرد. از تو هم تشكر میكنم و آرزویم این است كه همه آدمها به آرزوهای كوچك و بزرگشان برسند .
منبع خبر: http://alizadehmusic.mihanblog.com