ایشالله نوبت منم بشه!!!
وقتی در آغوش محمد علیزاده گریه کردیم ...
یه روزی که واسه ما هوادارای دو آتیشه یه دنیا ارزش داشت ...
ادامه متن و عکسها در ادامه مطلب...
یه روزی که واسه ما هوادارای دو آتیشه یه دنیا ارزش داشت ...
دلنوشته و سفرنامه ما بچه های سایت هواداران ...
سلام خدمت تمامی هواداران و مهمانان سایت هواداران محمد علیزاده .
دیروز یکی از رویایی ترین روزای زندگی بچه های هوادار سایت رغم خورد و جمع بچه های هوادار بعد از این همه انتظار به آرزوی خودشون رسیدن . دو سانس اجرای دیشب جدا از هنرنمایی بینظیر محمد علیزاده (مث همیشه) , معراج عاشقان این پدیده آسمانی بود .
هواداری یعنی یه عشق خالصانه , یعنی یه عشق بی منت . بچه های سایت , همه بچه های سایت , محمد علیزاده رو عاشقانه دوست دارن , عشقشون خالصه . شاید درکش واسه بعضیا سخت باشه ولی اینطوریه , اصلا باید اینطوری باشه . درسته که عشق زمینیه ولی , یه عشق ناب آسمونی هم باهاش قاطی شده .
دیروز جمع هواداری سایت , طبق برنامه ای که ریخته بودیم دور هم جمع شدیم و آنچنان شور و شوقی در چهره هامون موج میزد که وصفش فقط توی همون حس و حال ممکن بود . چه انگیزه فاخری , چه حس نابی !!
بعد از گرفتن عکسهای یادگاری , دیگه نزدیک شروع سانس اول بودیم , بعضی از بچه ها که اولین بار بود کنسرت اومده بودن , به قدری استرس داشتن که حد نداشت . بلاخره کنسرت شروع شد و مثل همیشه بینظیر و بینظیر بود .
برگرد , سرزنش , بی حوصله , غم دنیاس , دل بی تو غم زده , هوات و کردم , جزتو , تورو میخواستم , شهر باران و این اولین باره از شاهکارهایی بود که توی سانس اول اجرا شد و بچه های سایت بقول معروف ترکوندن . از سبد گلی که تهیه شد و بین فاصله استراحت رو سن قرار گرفت تا پلاکاردها , شعارها و حنجره هایی که با حضور محمد به صدا در اومد . و همه اینها تا حدودی قابل درک بود .
اما بعد از سانس اول چی شد ؟؟ چی گذشت ؟؟
اتفاقی افتاد که همه هوادارا آرزوی اونو دارن , یه آرزویی که تا دیروز تو خوابمون یا بقول معروف تو فانتزیهامون باهاش روبرو بودیم . آرزی چند لحظه با محمد بودنو .
نمیدونم چی شد , چه اتفاقی افتاد . ولی حس ناب یکی از بچه ها که همینجا باید بگیم همه بچه ها دیروز مدیونش بودیم یعنی , "نفیسه" عزیز , کار غیر ممکن رو ممکن کرد . آره . دیدار بچه های سایت هواداران با محمد علیزاده .
حس ناب و آغوش گرم و صدای روح بخش محمد با اینکه که ساعت ها گذشته نوازشگر قلبای ماهاست . بله , آرزوی جمع هوادارن بود که باهم و دسته جمعی این حضور ناب رو با محمد تجربه کنیم . من بهمراه پوریا یکی دیگه از بچه های هوادار به اندازه یکسالمون محمد رو در آغوش گرفتیم و پوریا از عشق و غم و شادیش به محمد گفت و اشک هممون و حتی محمد رو در آورد و چه حس بینظیری بود .
حس آرامش گریه در آغوش محمد , یه حس عادی نیست . باید هوادار واقعی باشی تا درکش کنی . دخترای سایت هم هرکدوم یجوری بهت زده بودن , یکی از دخترا گردنبندش رو به محمد هدیه کرد و خلاصه هر کدوم از بچه های سایت میخواست یکاری کنه . یه کاری کنه که ... .
نمیدونم از اون فضا چطور حرف بزنم , چون هیچی یادمون نیست . فقط چیزایی که از ذهنم عبور کرد و درخشید این بود که محمد گفت : من سایت هواداران میام و ... حواسم بهتون هست ... فقط بخاطر مشغله نمیتونم جواباتون رو بدم . این برای بچه های سایت یه دنیا بود که فهمیدن هواداریشون رو محمد میدیده . حرفاشون رو محمد میخونده , نقداشون رو درک میکرده و با نفسامون هم نفس بوده .
من , در گوش محمد یچیزی گفتم که مث زنجیر بهش وصل شدم و زندگیم دیگه از امشب یه فرقایی کرده . همین برام کافی بود که بهم گفت : همه کارهات و دیدم و میدونم چه کارا واسه حمایتم کردی ...
راستی قابل توجه بعضیا ,, مطمئن باشین تو حس و حالی که ما داشتیم جایی واسه نقد و انتقاد نبود . ولی ما این کار و کردیم . نقدامون و به محمد گفتیم و محمد هم قانعمون کرد . این جمله رو قابل توجه بعضی از آدم هایی گفتم که لاف هواداری میزنن . همه نقدهایی که توی سایت مطرح شده بود رو به محمد انتقال دادیم و محمد قانعمون کرد و الان , همون افراد موندن با شرمندگیشون .
این دیدار به بهترین شکل گذشت , قلبای هوادارا شارژ شد و حالا نوبت این بود که این حس بینظیر رو یه جایی خالی کنیم , آخه آنچنان حس شوری تو وجودمون بود که اصلا نمیدونستیم دور و برمون چی میگذره . انچنان بهت زده بودیم که نمیدونستیم داریم کجا میریم ! به جای درب خروج از یه مسیر دیگه داشتیم میرفتیم که حراست اومد دنبالمون و گفت : جوگیر شدین ؟؟!! راه خروج از این وره . خیلی ریلکس راهمون رو تغییر دادیم و رفتیم بسمت خروج , همین که از سالن خارج شدیم ... همگی انچنان فریادی زدیم که کل محوطه برگشتن به طرفمون . نفیسه خانم ما تازه وقتی که جمله "نفیس , تو بینظیری" ما رو شنید فهمید چه کاری کرده امروز . یهو زد زیر گریه و یه ربعی طول کشید که تونستیم آرومش کنیم . بعدشم با یه روحی شارژ رفتیم کافیشاب برج میلاد و این اتفاق ناب و بینظیر امروز رو جشن گرفتیم .
بعد از اون هم با کلی دلتنگی و وابستگی که بینمون بوجود اومده از هم جدا شدیم . ولی سانس دوم مونده بود .
در سانس دوم تعداد بچه های هوادار سایت کم بود ولی باهمون جمع خلاصه شدمون بازم بقول معروف ترکوندیم . در سانس دوم شاهکارهای برگرد , سرزنش , بی حوصله , غم دنیاس , دل بی تو غم زده , هوات و کردم , این اولین باره , جزتو , تو رو میخواستم , شهرباران , تو جون منی تو و دلت بامنه اجرا شد و در چند جا محمد با یه حس بینظیری که به ما هم منتقل شد در حالی که سرش رو به نشانه رضایتش تکون میداد به ما اشاره کرد و ماهم بلند شدیم و از ته دل فریاد زدیم . یکی از اون جاها زمانی بود که جز تو خونده شد و پلاکارت ها رو بردیم بالا و یکیش هم موقعی بود که دلت با منه خونده شد و پلاکارتهایی که از بچه های سانس اول بهمون ارث رسیده بود رو بالا بردیم و توی نور غلیظ لیزرها خوب خودشو نشون داد .
نمیدونین چه حسی داره وقتی بین این همه آدم انگشت اشاره محمد بسمتت اشاره میشه . انگار دنیا رو به ماها داده بودن . بعد از سانس دوم هم با جمع بچه های هوادار سایت که تو این سانس اومده بودن با محمد دیدار کردیم و یکی از پلاکارت ها رو به محمد دادیم تا برای بچه های سایت بنویسه و امضا کنه . با خط فوق العادش جمله ای نوشت و امضا کرد و تقدیم کرد به بچه های سایت هواداران و کم کم موقع وداع با کسی بود که به عشقش خیلیا عاشق شدن .
در فضای مه آلودی که , دودهای استیج ایجاد کرده بودن , با چشمای آرامش بخشش که ازش خواستم تا قبل برگشتنم به گیلان چند دقیقه به چشمایی که باهاش به یاد خدا می افتم خیره شم و در جوابش طوری من و در آغوش کشید که ... , خداحافظی کردیم . و شبی که شب نبود به پایان رسید .
حال ما بچه های هواداریم و دنیا دنیا خاطره و دنیا دنیا حسی که از محبوبمون گرفتیم ...
میدونم که دیر یا زود , محمد این متن رو میخونه ؛
با تمام وجود میگیم : محمد , ما هوادارتیم تا تهش , خیالت جمع .
از همین جا تشکر میکنیم از نفیسه , پوریا , مریم , هانیه , غزاله , فاطمه , فرزانه و احمد , ندا , میلاد , نسیم , ارمیا , محیا , زهرا , فرنوش , طناز , امیر , کیمیا , نغمه , شیما , سما , فائزه , نینا , تی تی , مهسا , رعنا , علی , مهرنوش , هانی , سایه , سمانه , عاطفه , عادل و همه کسانی که چه کنسرت اومدن و چه نتونستن بیان ولی دلشون با ما بود .
دیروز یکی از رویایی ترین روزای زندگی بچه های هوادار سایت رغم خورد و جمع بچه های هوادار بعد از این همه انتظار به آرزوی خودشون رسیدن . دو سانس اجرای دیشب جدا از هنرنمایی بینظیر محمد علیزاده (مث همیشه) , معراج عاشقان این پدیده آسمانی بود .
هواداری یعنی یه عشق خالصانه , یعنی یه عشق بی منت . بچه های سایت , همه بچه های سایت , محمد علیزاده رو عاشقانه دوست دارن , عشقشون خالصه . شاید درکش واسه بعضیا سخت باشه ولی اینطوریه , اصلا باید اینطوری باشه . درسته که عشق زمینیه ولی , یه عشق ناب آسمونی هم باهاش قاطی شده .
دیروز جمع هواداری سایت , طبق برنامه ای که ریخته بودیم دور هم جمع شدیم و آنچنان شور و شوقی در چهره هامون موج میزد که وصفش فقط توی همون حس و حال ممکن بود . چه انگیزه فاخری , چه حس نابی !!
بعد از گرفتن عکسهای یادگاری , دیگه نزدیک شروع سانس اول بودیم , بعضی از بچه ها که اولین بار بود کنسرت اومده بودن , به قدری استرس داشتن که حد نداشت . بلاخره کنسرت شروع شد و مثل همیشه بینظیر و بینظیر بود .
برگرد , سرزنش , بی حوصله , غم دنیاس , دل بی تو غم زده , هوات و کردم , جزتو , تورو میخواستم , شهر باران و این اولین باره از شاهکارهایی بود که توی سانس اول اجرا شد و بچه های سایت بقول معروف ترکوندن . از سبد گلی که تهیه شد و بین فاصله استراحت رو سن قرار گرفت تا پلاکاردها , شعارها و حنجره هایی که با حضور محمد به صدا در اومد . و همه اینها تا حدودی قابل درک بود .
اما بعد از سانس اول چی شد ؟؟ چی گذشت ؟؟
اتفاقی افتاد که همه هوادارا آرزوی اونو دارن , یه آرزویی که تا دیروز تو خوابمون یا بقول معروف تو فانتزیهامون باهاش روبرو بودیم . آرزی چند لحظه با محمد بودنو .
نمیدونم چی شد , چه اتفاقی افتاد . ولی حس ناب یکی از بچه ها که همینجا باید بگیم همه بچه ها دیروز مدیونش بودیم یعنی , "نفیسه" عزیز , کار غیر ممکن رو ممکن کرد . آره . دیدار بچه های سایت هواداران با محمد علیزاده .
حس ناب و آغوش گرم و صدای روح بخش محمد با اینکه که ساعت ها گذشته نوازشگر قلبای ماهاست . بله , آرزوی جمع هوادارن بود که باهم و دسته جمعی این حضور ناب رو با محمد تجربه کنیم . من بهمراه پوریا یکی دیگه از بچه های هوادار به اندازه یکسالمون محمد رو در آغوش گرفتیم و پوریا از عشق و غم و شادیش به محمد گفت و اشک هممون و حتی محمد رو در آورد و چه حس بینظیری بود .
حس آرامش گریه در آغوش محمد , یه حس عادی نیست . باید هوادار واقعی باشی تا درکش کنی . دخترای سایت هم هرکدوم یجوری بهت زده بودن , یکی از دخترا گردنبندش رو به محمد هدیه کرد و خلاصه هر کدوم از بچه های سایت میخواست یکاری کنه . یه کاری کنه که ... .
نمیدونم از اون فضا چطور حرف بزنم , چون هیچی یادمون نیست . فقط چیزایی که از ذهنم عبور کرد و درخشید این بود که محمد گفت : من سایت هواداران میام و ... حواسم بهتون هست ... فقط بخاطر مشغله نمیتونم جواباتون رو بدم . این برای بچه های سایت یه دنیا بود که فهمیدن هواداریشون رو محمد میدیده . حرفاشون رو محمد میخونده , نقداشون رو درک میکرده و با نفسامون هم نفس بوده .
من , در گوش محمد یچیزی گفتم که مث زنجیر بهش وصل شدم و زندگیم دیگه از امشب یه فرقایی کرده . همین برام کافی بود که بهم گفت : همه کارهات و دیدم و میدونم چه کارا واسه حمایتم کردی ...
راستی قابل توجه بعضیا ,, مطمئن باشین تو حس و حالی که ما داشتیم جایی واسه نقد و انتقاد نبود . ولی ما این کار و کردیم . نقدامون و به محمد گفتیم و محمد هم قانعمون کرد . این جمله رو قابل توجه بعضی از آدم هایی گفتم که لاف هواداری میزنن . همه نقدهایی که توی سایت مطرح شده بود رو به محمد انتقال دادیم و محمد قانعمون کرد و الان , همون افراد موندن با شرمندگیشون .
این دیدار به بهترین شکل گذشت , قلبای هوادارا شارژ شد و حالا نوبت این بود که این حس بینظیر رو یه جایی خالی کنیم , آخه آنچنان حس شوری تو وجودمون بود که اصلا نمیدونستیم دور و برمون چی میگذره . انچنان بهت زده بودیم که نمیدونستیم داریم کجا میریم ! به جای درب خروج از یه مسیر دیگه داشتیم میرفتیم که حراست اومد دنبالمون و گفت : جوگیر شدین ؟؟!! راه خروج از این وره . خیلی ریلکس راهمون رو تغییر دادیم و رفتیم بسمت خروج , همین که از سالن خارج شدیم ... همگی انچنان فریادی زدیم که کل محوطه برگشتن به طرفمون . نفیسه خانم ما تازه وقتی که جمله "نفیس , تو بینظیری" ما رو شنید فهمید چه کاری کرده امروز . یهو زد زیر گریه و یه ربعی طول کشید که تونستیم آرومش کنیم . بعدشم با یه روحی شارژ رفتیم کافیشاب برج میلاد و این اتفاق ناب و بینظیر امروز رو جشن گرفتیم .
بعد از اون هم با کلی دلتنگی و وابستگی که بینمون بوجود اومده از هم جدا شدیم . ولی سانس دوم مونده بود .
در سانس دوم تعداد بچه های هوادار سایت کم بود ولی باهمون جمع خلاصه شدمون بازم بقول معروف ترکوندیم . در سانس دوم شاهکارهای برگرد , سرزنش , بی حوصله , غم دنیاس , دل بی تو غم زده , هوات و کردم , این اولین باره , جزتو , تو رو میخواستم , شهرباران , تو جون منی تو و دلت بامنه اجرا شد و در چند جا محمد با یه حس بینظیری که به ما هم منتقل شد در حالی که سرش رو به نشانه رضایتش تکون میداد به ما اشاره کرد و ماهم بلند شدیم و از ته دل فریاد زدیم . یکی از اون جاها زمانی بود که جز تو خونده شد و پلاکارت ها رو بردیم بالا و یکیش هم موقعی بود که دلت با منه خونده شد و پلاکارتهایی که از بچه های سانس اول بهمون ارث رسیده بود رو بالا بردیم و توی نور غلیظ لیزرها خوب خودشو نشون داد .
نمیدونین چه حسی داره وقتی بین این همه آدم انگشت اشاره محمد بسمتت اشاره میشه . انگار دنیا رو به ماها داده بودن . بعد از سانس دوم هم با جمع بچه های هوادار سایت که تو این سانس اومده بودن با محمد دیدار کردیم و یکی از پلاکارت ها رو به محمد دادیم تا برای بچه های سایت بنویسه و امضا کنه . با خط فوق العادش جمله ای نوشت و امضا کرد و تقدیم کرد به بچه های سایت هواداران و کم کم موقع وداع با کسی بود که به عشقش خیلیا عاشق شدن .
در فضای مه آلودی که , دودهای استیج ایجاد کرده بودن , با چشمای آرامش بخشش که ازش خواستم تا قبل برگشتنم به گیلان چند دقیقه به چشمایی که باهاش به یاد خدا می افتم خیره شم و در جوابش طوری من و در آغوش کشید که ... , خداحافظی کردیم . و شبی که شب نبود به پایان رسید .
حال ما بچه های هواداریم و دنیا دنیا خاطره و دنیا دنیا حسی که از محبوبمون گرفتیم ...
میدونم که دیر یا زود , محمد این متن رو میخونه ؛
با تمام وجود میگیم : محمد , ما هوادارتیم تا تهش , خیالت جمع .
از همین جا تشکر میکنیم از نفیسه , پوریا , مریم , هانیه , غزاله , فاطمه , فرزانه و احمد , ندا , میلاد , نسیم , ارمیا , محیا , زهرا , فرنوش , طناز , امیر , کیمیا , نغمه , شیما , سما , فائزه , نینا , تی تی , مهسا , رعنا , علی , مهرنوش , هانی , سایه , سمانه , عاطفه , عادل و همه کسانی که چه کنسرت اومدن و چه نتونستن بیان ولی دلشون با ما بود .
یــآ حــق
منبع: http://mohammadalizadeh.ir/